آن مرد آمد ...
آن مرد با دست خالی و پر از ادعا آمد
آن مرد با حواس پرت آمد ...
آن مرد با آخرین دوست دخترش به هم زد
و به خواستگاری دختر نجیبی آمد...!
آن زن خودش آخرین دوست دختر مرد نامردی بود
آن زن سینی دارد ...
آن زن با سینی چای آورد ...
آن زن آن مرد را گول زد ...
آن مرد آن زن را گول زد ...
آن مرد فکر می کرد خیلی زرنگ است
آن زن فکر می کرد از آن مرد زرنگ تر است
آن زن با آن مرد عروسی کرد
آن زن با آن مرد خوشبخت نبود
آن زن هنوز به آن نامرد فکر می کند ...
آن مرد هنوز کوله بار خاطره دارد ...
آن زن و آن مرد را خدا حفظ کند ...!
آن زندگی همه چی دارد
ماكروفر ، قر و فر ، ظاهر و ...
اما ...
زن ندارد !
مرد ندارد !
و عشق هم ندارد !!!

نظرات شما عزیزان:
|